یک فرشته به نام...
لبخند که میزنی در دلم قند آب میشود خون به چهره ام میدود دستانم لرزش میگیرند چشمانم سیاهی میروند سرم نیز گیج میرود و دیگر اینکه پاهایم سست میشوند گوش هایم دیگر نمیشنوند نه از ذوق نه از شادی از فکر اینکه شاید روزی برسد که دیگر تو رت نبینم و فکر کنم این روزها همان روز هاست!
نظرات شما عزیزان:
Power By:
LoxBlog.Com |